نشر اطراف که نیاز به تعریف نداره و این کتابش هم عالی بود!
بیست روایت از بیست مادر. در مورد تجربهی مادر شدنشون. کتاب برای هدیه دادن هم خیلی کتاب مناسبیه. نه فقط برای مادرها، برای همه. البته مثلا ۱۶ سال به بالا. کتاب بزرگساله.
نسخهی الکترونیکیشو از طاقچه خوندم چون وی آر این ا کرایسیس!!
چیزایی که من از این کتاب یاد گرفتم :
بچهها با هم خیلی متفاوتن و اصلا قابل پیشبینی نیستند
شیفت دیلیت تمام کتابهای روانشناسی! ( اینو از قبل هم نظرم بود )
بچهها بیشتر از گفتار ما، از رفتار ما یاد میگیرن، اگه بچهمون مشکلی داره به جای اصلاح بچه به فکر اصلاح خودمون باشیم
کودکان هم بخشی از "جامعه" هستند. اگه بچهای تو اتوبوس گریه میکنه تقصیر مامانش نیست که بچه رو آورده تو اتوبوس، تقصیر بچه نیست که به دنیا اومده، در واقع مقصر هیچ کس نیست. فقط باید بدونیم بچهها گاهی گریه میکنن. همین.
به سوالهای عقیدتی بچههای دیگران هرگز جواب ندیم. بذاریم پدر و مادراشون خودشون جواب بدن.
داستان های مورد علاقهی من داستانهای خانمها رضوان خرمیان، فاطمه ابوترابیان و فاطمه حجوانی بود. البته راستشو بخواین منظورم اینه بچههای مورد علاقهی من بچههای این خانما بودن. دوس دارم منم بچهمو اینجوری بزرگ کنم. کتابخون، پرسشگر و فارسزبان.
قسمتهایی از کتاب که دوست داشتم :
دوران مادری پایان بارداری جسم و آغاز آبستنی ذهن از انواع دغدغههاست
بچهها بیش از هرچیز تابعی از رفتار والدینشان هستند نه آموزشهای آنها
آدم وقتی مادر میشود دیگر نمیتواند هروقت دلش خواست دعوای زن و شوهری بکند، ناامید بشود یا گریه کند. این مسئولیت بیش از هرچیز آدم را به واقعیت نزدیک میکند و هیچچیز بهتر از رها شدن از دامن عدم بلوغ، توهمات بیاساس و غرق شدن در منویات شخصی نیست. مادر شدن به آدم یاد میدهد چطور مسئولیت پذیر باشد، طوری که بخواهد زنده بماند و برای قد کشیدن فرزندش درست زندگی کند.
هربچهای برای سلامتی روحی بیشتر از هرچیز به رابطهی عاطفی عمیق با پدر و مادرش احتیاج دارد تا بقیهی چیزهایش هم روبهراه باشد. منِ مادر اگر هزارسال هم انگلیسی یا آلمانی خوانده باشم، بازهم با هیچ زبانی جز فارسی نخواهم توانست با او رابطهای را که دلم میخواهد برقرار کنم.
البته تمام لحظات کتاب به خصوص وقتی بچهها زبون بازمیکردن و نقل و نبات از کلماتشون میریخت بیرون دوست داشتنی بودند *__*
درباره این سایت